سونو آنومالی...
بالاخره انتظارم سر رسید و تعطیلات عیدم تموم شد. ١٦/١/٩٣ برای سونوی آنومالی وقت داشتم. اون روز چون اولین روز بعد تعطیلات بود خیلی شلوغ بود و یکی دو ساعتی طول کشید تا نوبتمون بشه.
ایندفعه هم با اجازه خانوم دکتر بابایی همراهمون اومد داخل . شکر خدا این بارم همه چی خوب بود و فسقلیام سالم سالم بودن. دل تو دلم نبود که جنسیتتون رو هم بفهمم. خانوم دکتر هم با تلاش زیاد برای فهمیدن این موضوع گفت یکیشون مطمئنا پسر و اون یکی هم با احتمال ٧٠ درصد پسر.الهی فداتون بشم من
ما هم کلی خوشحال شدیم و مثل همیشه سلامتیتونو از خدا خواستیم.
با تموم شدن تعطیلات و شروع شدن مجدد دانشگاه بابایی من دوباره اومدم خونه مامانم. خیلی دوری از بابایی واسم سخته ولی میدونم که بالاخره این روزا میگذره و انشاالله سه تامون با هم میریم پیش بابایی.
راستی چند روزی میشه که دارم حرکتاتونو حس میکنم. خیلی حس قشنگیه اصلا قابل وصف نیست. دیگه واقعا دارم از لحظه لحظه ی بارداریم لذت میبرم. خدایا به خاطر همه چیز ازت ممنونم