دومین دیدار...
دو هفته پر از تنش و اضطراب گذشت. اون روز(23/10/92) قرار بود دوباره برم از حال نی نی های گلم با خبر بشم.خیلی استرس تشکیل شدن قلب جوجوهامو داشتم
تا اینکه دکتر با سونوی دقیق ضربان قلب هر دو جنین رو توی مانیتور بهم نشون دادخیلی خودمو نگه داشتم که اشکام نریزه.داشتم تو آسمونا پرواز میکردمهمونجا با صدای بلند خدا رو شکر کردم و ازش خواستم هدیه های قشنگی که بهمون داده رو خودش حفظ کنه.
از مطب اومدم بیرون و بابایی خودش از حالت چهره ام فهمید چه خبره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی